🔰
آنجا هجده ساله ای درد می کشد برای دین ….
و اینجا (بعضی) هجده ساله ها خودشان “درد می شوند” برای دین !
آنجا سال ۱۱ هجری ست،
و اینجا ۱٤۲۷ سال بعد ….
آنجا هجده ساله ای “حـجـابــ” می گذارد تا آزاد کند ☜دیـنش را از جهالت،
و اینجا (بعضی ) هجده ساله ها “حـجـابــ” برمیدارند تا آزاد کنند ☜دنیایشان را برای جهالت!
آنجا سال ۱۱ هجری ست،
و اینجا ۱٤۲۷ سال بعد …
آنجا تن هجده ساله ای شبانه دفن میشود تا معنا کند واژه حیـا را،
واینجا تن (بعضی ) هجده ساله ها شبانه روز ، عریان میشود تا خلق کنند! واژه هرزگی را .
آنجا سال ۱۱ هجری ست،
و اینجا ۱٤۲۷ سال بعد …
آنجاصورت هجده ساله ای سیلی می.خورد ، ازبس که میماند پایِ امام زمانه اش!
و اینجا (بعضی )هجده ساله ها سیلی می.زنند به صورت امام زمانشان،از بس که می دَوَند دنبال شیطان نفسشان!
آنجا سال ۱۱ هجری ست،
و اینجا ۱٤۲۷ سال بعد…
آنجا هجده ساله ای پرپر شد تا امروز بشود الگوی زنان متدین شیعی،
اما؛
اینجا (بعضی ) هجده ساله ها بال بال می زنند تا الگو بردارند از زنان متحجر غربی …
آنجا سال ۱۱ هجری ست،
و اینجا ۱٤۲۷ سال بعد …
°●○°• و چقدر تفاوت است بین هجده ساله های آنجا و هجده ساله های اینجا…
#الٺماستفڪر
#صلےاللهعلیڪیافاطمہالزهرا_س
#مطلبانہ
___✾___
#داستان
✏داستان مردی که می خواست صدقه دهد ولی وسوسه مادر شیطانها مانع او شد!
🔹در يك سال قحطی شد، در همان وقت واعظی در مسجد بالای منبر میگفت: كسی كه بخواهد صدقه بدهد، هفتاد شيطان به دستش میچسبند و نمیگذارند كه صدقه بدهد.
🔸مؤمنی اين سخن را شنيد و با تعجب به دوستانش گفت: صدقه دادن كه اين حرفها را ندارد، من اكنون مقداری گندم در خانه دارم، میروم آن را به مسجد آورده و بين فقرا تقسيم میكنم.
🔹با اين نيت حركت كرد و به منزل خود رفت. وقتی همسرش از قصد او آگاه شد شروع كرد به سرزنش او، كه در اين سال قحطی رعايت زن و بچه خود را نميكنی؟ شايد قحطی طولانی شد، آن وقت ما از گرسنگی بميريم و… خلاصه به قدري او را ملامت و وسوسه كرد تا سرانجام مرد مؤمن دست خالی به مسجد بازگشت.
🔸از او پرسيدند چه شد؟ ديدی هفتاد شيطان به دستت چسبيدند و نگذاشتند!
🔹مرد مؤمن گفت: من شيطانها را نديدم ولی مادرشان را ديدم كه نگذاشت اين عمل خير را انجام دهم!
👈پيامبر(ص) فرمودند: يا علی! آيا ميدانی كه صدقه از ميان دستهای مؤمن خارج نمیشود مگر اينكه هفتاد شيطان به طريق مختلف او را وسوسه میكنند تا صدقه ندهد.
(وسايل الشيعه،ج6،ص257)
🚩منبع داستان:کتاب ابليس نامه، ص60
آخرین نظرات